سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
نیک بخت نشود آن که برادرانش شوربخت اند . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 29

بسم رب الشهدا

مطالب وارد شده در این وبلاگ در مورد اتفاقات 10/2/87 بوده که تعداد کمی از دانشجویان از آن مطلع هستند.

پس از ماجرای روز 29 فروردین اتفاقات متعددی رخ داد تازه خیلی از دانشجویان فهمیدند وجود خارجی دارند چشمها یه کمی باز شد و مشکلات دانشگاه به گوش یک مقام ارشد مثل وزیر رسید حالا از کم و کیف آن صحبت نمی کنم چون 4_5 تایی وبلاگ در موردش نوشتند . فقط این اطمینان را می دهم که تمامی مطالب این وبلاگ بر اساس سند و عین حقیقت است.

دانشجویی توسط هماهنگی بسیج دانشگاه موفق شدند قراری برای دیدار با ریاست جدید دانشگاه داشته باشند . قرار شد جلسه مورخ 10/2/87 از ساعت 9:30 تا 12 با حضور دکتر محمد رضایی برگزار شود . یک جلسه گفت و گوی کاملا صمیمانه ، و به قول خود دکتر پدر و فرزندانه .این جلسه با کلی حاشیه که درست چند دقیقه قبل از تشکیل جلسه جرقه های آن زده شد برگزار شد ( برای مثال اعلام کردند که فقط دبیران انجمن ها و دو نفر از بسیج دانشگاه اجازه حضور دارند . این در صورتی بود که افراد بیشتری دعوت نامه دریافت کرده بودند، که خوب البته این مشکل با لطف دکتر محمد رضایی حل شد) اما نکته دوم تازه متوجه شدیم دکتر برای شرکت در یک جلسه عازم تهران هستند و تنها تا ساعت 10:30 می توانند در جلسه حضور داشته باشند . و حالا ما......

بچه ها یکی یکی آمدند هر کس زمزمه ایی با خود داشت یکی می گفت الآن می گم چرا به برنامه های ما رسیدگی نمی شه ، یک میگفت الآن می گم چرا جلسات شورای فرهنگی دیر به دیر و بدون اطلاع ما تشکیل می شه یکی دیگه می گفت الآن می گم چرا دانشگاه ما سالن همایش و محل غذاخوری مناسب نداره . خلاصه همه خوشحال که دکتر توی این وقت کم با ما حرف می زنه و به حرفهامون گوش می کنه . رأس ساعت 9:45 درب اتاق رئیس به روی ما باز شد و ایشان تشریف آوردند همه به رسم ادب و احترام از جا بلند شدند جابه جایی بچه ها اضطراب آنها را افزایش داد دکتر بر روی صندلی خود نشستند اما یک لحظه تمام تصورمان در مورد این جلسه بهم ریخت دکتر از ساعت 9:45 تا 10:20 صحبت کردند و باز هم همان حرفهای تکراری و همیشگی البته این بار اوضاع کمی فرق می کرد ایشان از روی برگه تیترها را می خواندند بعد هم 8_7 تایی نصیحت پدرانه ، بیچاره دکتر دلم به حالش می سوزه خیلی آدم صاف و ساده ایی هستند البته بعضی ها می گن ایشون مدیریت ندارن ، ( بذار اینو یواشکی بگم : خیلی ها هم می گن از حسینی می ترسه ) خلاصه الله اعلم . تقریبا ساعت 10:20 دقیقه بود که آقایان حسینی و مصطفوی وارد شدند چشمهایمان خیره و دهانمان باز ماند آخه ما با این آقا کاری نداریم نمی دانم دکتر طرف حساب ما بودند یا جناب حسینی ، ما که شنیده بودیم معاونین ارشد دعوت دارند و قرار هست که آنها پاسخگوی ما باشند ببینید عمق فاجعه را و ارزش قائل شدن به دانشجو ، خوب بگذریم حسینی که وارد شد باز ما به رسم احترام و ادب از جا بلند شدیم تا ایشان سمت راست دکتر قرار گرفتند ، دکتر ادامه داد و مدام ما رو نصیحت کرد . حرفهای ایشون که تمام شد سؤالات ما شروع شدند :

1) چرا آزمایشگاه تجهیزات لازم رو نداره ؟ 

2) چرا امکانات لازم برای کلاسهای فوق برنامه در اختیار دانشجو قرار نمی گیره ؟

3) چرا به دانشجو اعتماد نمی کنید که اگر اعتماد می کردید جلسه 29 فروردین خیلی خیلی بهتر برگزار می شد .

وسؤال ، سؤال ، سؤال ......

حالا نوبت دکتر و جناب حسینی بود که جواب بدهند اما چه جوابی همه تکراری توجیح بی خود بدون هیچ پی گیری و رسیدگی در بین صحبتها می شد فهمید که دکتر مضطرب هستند و مدام ساعت را می پرسیدند ( راستی یادمان باشد در روز دانشجو یک ساعت خریداری کرده و در اتاق جلسات نصب کنیم !!!!! ) 10:35 دکتر با کلی منت که الآن من باید جای دیگری می بودم اما اینجا هستم جلسه را ترک کردند ، البته ناگفته نماند که طبق مصوبه خودشان روزهای سه شنبه از ساعت 12_10 در خدمت دانشجویان هستند حالا بر ما منت می گذارن که ما به شما اهمیت میدیم و.... حالا شما بودید باور می کردید . البته رفتن دکتر یک برجستگی هم داشت تعدادی از دبیران انجمن ها پشت در اتاق جلسات مانده بودند و جناب آقای صادقی که مدتی است به کماندوی دانشگاه مشهور شدند مانع از حضور آنها می شدند پس دکتر لطف کرده آنها را وارد اتاق کردند.

راستش در این جلسه هر چه سعی کردیم خوش بین باشیم و با میخ و چکش در سرمان فرو کنیم که بله اینها نیتشان خیر است نشد که نشد آخر به این نتیجه رسیدیم که خیال کردند بچه گیر آوردن و می توانند با دو تا شکلات اونم از نوع بسته بندی شکیلش سر مارو شیره بمالند به هر حال دکتر رفت و ما ماندیم با یک تناقض بزرگ به نام حسینی به نظر شما سمت حسینی چی بود ؟ بعضی از بچه ها به نشانه اعتراض خارج شدند بعضی ها هم سکوت کامل و فقط به احترام بقیه دوستانشان که نمی دانیم به چه دلیل حسینی را به رسمیت شناخته و مدام از او سؤال می کردند سر جایشان نشستند . همچنان سؤالات پرسیده می شد و جناب حسینی جوابهای تکراری و کاملا توجیح کننده می دادند ،راستی می دانید مفهوم سفسطه چیست ؟

علم سفسطه بافی فن بیانی است که با زیرکی و اعتماد جلب کردن طرف را قانع می کنند .

جناب حسینی هی گفت هی گفت که من آزمایشگاه درست کردم ! من اتاقها را زیبا کردم ، من فضای مناسب آموزشی درست کردم و من های دیگر که دارند حالمان را به هم می زنند .

اما یک نکته جالب که در آخر توجهمان را جلب کرد حتما شما هم خانم مؤیدی را می شناسید که مثلا ایشان لطف کرده بودند و جلسه را ترتیب دادند اما حتی در حضور رئیس کلامی حرف نزدند ، اینجاست که به نظر می آید ایشان هم نفوذی رئیس بین بچه هاست .

والسلام علی من اتبع الهدی


 نوشته شده توسط زخم خوردگان در یکشنبه 87/3/5 و ساعت 8:25 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

خط رو خطهای پیام نور قم
زخم خوردگان
این وبلاگ از طرف جمعی از دانشجویان دانشگاه پیام نور قم نوشته می شود.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 16878
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه