سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سخن در بند توست تا بر زبانش نرانى و چون گفتى‏اش تو در بند آنى ، پس زبانت را چنان نگهدار که درمت را و دینار . چه بسا سخنى که نعمتى را ربود و نقمتى را جلب نمود . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 04 فروردین 31

هوالطیف

این مطلب توسط یک دوست عزیز که خواسته اسم و آدرسی ازشون فاش نشه برای وبلاگ خط رو خط ارسال شده که ما واقعا از ایشون ممنونیم .

 

من به صلابت و قاطعیت شما غبطه میخورم که در آن زمان نه اینکه قدرتی نداشتیم ،کسی نیز یارو یاورمان نبود و البته امکاناتی همچون شمارا نیز کم داشتیم.بنده به قاطعیت اعلام میکنم که شما با کسانی جبهه گرفته اید که عمری را به خاطر منفعتشان دانشجو را اذیت کردند.از فروش برنج در محیط اداری گرفته تاااااگیر دادن به شوهر خانومی که چرا با این خانوم در حیاط دانشگاه بیش از 5دقیقه محاوره داشتی؟؟؟!!!

از کور خود بودن تا بینای مردم گرفته تا زیرآب خودشون خودمون رو زدن.از کارمندی که بدون اینکه یادش باشد که شیعه مرتضی علیست به دختر و پسر مردم تهمت ناروا زدنو تحقیر در جمع دانشجویی و کمیته های بچه ترسون بوووووووود تا کارمندی که بخاطر ریا در مقابل دیدگان کسی که ممکن بود پست بالاتری ازش بگیرد دختر مردم را که از شهرستان آمده بود منتظر گذاشته و به نماز جماعت میرفت.امام جماعتی که نمازهای اشتباهش بعلت افزایش یا کاهش رکوع نماز باطل میشد و همچنان از رو نمیرفت.حرفهایی در دل دانشجویان ماند که دیگر گفتنش فایده ای ندارد.همین حسن پاکدامن(فاسد دامن).خدا او را مورد عنایت خود قرار دهد و از این مضیقه بیرون بکشد.کسی که به زور لیسانس خود را از دانشگاه آزاد گرفت.کسی که از تایپیستی کار خود را در پیام نور شروع کرد دقیقا یادم هست.کسی که برای منفعت خود از هیچ چیز مضایقه نمی کرد.من خودم میدانم که تهمت ناروا چیزی نیست که خدا ببخشد  و این جملات نص واقعی دانش ما دانشجویان است که با چشمان خود دیده ایم.پاکدامنی که از تهمت زدن به اینو اون.از زیرآب زدن این کارمند و استاد و دانشجو گرفته تا ولگردهایی که مزاحم نوامیس مردم در مقابل درب دانشگاه می شدند.عاشق مچگیری بود.اگر 14 نفر ارباب رجوع داشت می پپپپرید بیرون که مچ دانشجوییرو بگیره که خخخدا شاهده قصد میکرد برای تشکیل زندگی با آقایی یا خانومی دو کلام حرف حق بزنه.آقا از همه چی نالان بود.از راننده میگرفت تا سرایداری که برای چندرغاز پول زنو بچشو شب تنها میذاشت میومددانشگاه شب نگهبانی میکرد.اگر دانشجویی اعتراض میکرد به زانو مینشوندش مثلا یا تهمت میزد یا اگر خلاف کوچکی انجام میداد میگفت اعتراف کن که دیگر چه کرده ای.یادم نمیرود همه میگفتند چقدر زرنگه ولی من میگفتم بار کج به منزل نمیرسه.بخخخدای احدو واحد قسم میخورم این فرد مدیون دختر هاو پسرهاییست که هرگز حلالش نمیکنند.مواقع امتحان قدرت لا یزالی میگرفت که جواب سلام دادن برایش کفر به ذات اقدس مسوول امور دانشجویی بود.واسه خودش خداییش خدایی میکرد.شکر خدا من به دامش نیفتادم اما اگر می افتادم به زانو مینشوندمش.شمارو به این کار تحسین و تشویق میکنم که بد انسانی را سوژه خوبی کرده اید.من آن زمان حکم ....... وقت را داشتم.زیرکانه مدبرانه مودبانه مورد عنایتش قرار میدادم و او تا کمر در مقابلم خم میشد و نمیدانست من کی ام.چرا خم میشد؟؟؟ چون وضع مالی خوبی داشتم.توجه کنید وضع مالی خوبی داشتم.این یعنی تبعیض بخاطر منفعت شخصی.جاهایی بود که برای کار های دانشجویی روزگار دانشجو رو سیاه میکرد.هزینه هایی که دانشجویان دخترو پسر از جیب خود دادندو او همچنان به دلالی زمینو آذوقه مردم شریف قم مشغول بود و عجب مرد پر کاری بود.آینده نگر اقتصادی بود اما در اداره ادراره ی خود مدیر نبود و بدار آویخته شد.دار اعتباری.دار شغلی.با من در ارتباط باشید و این آدرس را به کسی ندهید.میتوانم بیش از هر کسی شما را نسبت به کارمندان ان مرکز آگاه کنم.بر حذر باشید که در زندان...هستید.


 نوشته شده توسط زخم خوردگان در جمعه 87/3/17 و ساعت 8:58 عصر | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم

خط رو خطهای پیام نور قم
زخم خوردگان
این وبلاگ از طرف جمعی از دانشجویان دانشگاه پیام نور قم نوشته می شود.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 0
مجموع بازدیدها: 17031
آرشیو
جستجو در صفحه

خبر نامه